با پیشرفت تحقیقات، زوایای عجیبی از تلاش «ع.ش» و همکارش خانم «م.ح» برای نفوذ در مسئولان کشور ملاحظه میشود؛ بهعنوان نمونه این دو متهم در سال ۱۳۹۲ در برنامهای مفصل، نهایت سعی خود را برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیران کشوری مسئله جمعیت به کار میگیرند.
به گزارش گروه اجتماعی ؛ جمعیت همواره بهعنوان یکی از اصلیترین مولفههای قدرت دولتها به شمار رفته و جایگاه بالایی در دکترین و راهبرد دفاعی و محاسبه قدرت کشورها داشته است. «ویل دورانت» در کتاب «درسهای تاریخ» آورده است: «قلّت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است. این نکته جالب توجه است که «ژولیوس قیصر» (59 پیش از میلاد) به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه میداد و زنان بیفرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود».
"ابن خلدون" اندیشمند برجسته مسلمان میگوید: جمعیتی که به حد کافی انبوه و انباشته باشد، امکان مییابد تا از نیروی کار خود استفاده بهتری ببرد. جمعیت، مهمترین وسیله برقراری امنیت سیاسی و نظامی جامعه است. در فرانسه، «هنری شانزدهم» بر این عقیده بود که: «قدرت و ثروت پادشاهان به فراوانی و توانمندی جمعیت و افراد آن بستگی دارد». «فردریش فرمانروای» کبیر پروس نیز معتقد بود که «تعداد افراد جمعیت، ثروت دولتها محسوب میشوند».
«ریچارد جکسون»- دکترای تاریخ از دانشگاه امنیتی- نظامی ییل آمریکا و مدیر بخش سالخوردگی جمعیت جهان در مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک آمریکا میگوید: در طول قرون، تمایل رهبران سیاسی تقریباً همیشه این بود که از کاهش جمعیت اجتناب کنند و رشد جمعیت را تشویق کنند. به ندرت، برخی متفکرین بزرگ، نقطه نظرات متفاوتی ارائه کردند؛ مانند این جمله مشهور "ارسطو": یک دولت بزرگ و پرقدرت، ضرورتاً یک دولت پرجمعیت نیست.
اما شواهد اندکی وجود دارد که رهبران سیاسی به چنین اظهارنظرهایی اعتنا و عمل کرده باشند و فرمانروایان یونان باستان، یقیناً به اظهارنظر ارسطو عمل نکردند. همچنین جمعیتشناس شهیر «پل دمنی» معتقد است که شاخصهایی همچون تشویق به ازدواج و بعضاً تشویق به مهاجرت به داخل، مبیّن این واقعیت است که حاکمان و فرمانروایان در سرتاسر تاریخ دارای یک رویکرد جمعیتگرایی و موافق با افزایش جمعیت بودهاند.
با این اوصاف، ایده تنظیم خانواده و تحدید نسل از کجا پیدا شد؟ منظور "خروشچف" رهبر شوروی از این سخن چه بود که میگفت: "فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک تئوری آدم خواری" است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایهداری) آن را اختراع کرده است. حقیقت این است که خروشچف درست فهمیده بود؛ هرچند او احتمالاً به پیچیدگی و ابعاد عجیب و غریب ماجرا واقف نبوده است، البته طبیعی هم بود چرا که تازه چند سالی است که اسناد پروژه تحدید نسل جهانی از محرمانگی خارج و توسط دکتر "امیلی مرکانت" استاد مطالعات علوم و فناوری دانشگاه کالیفرنیا منتشر شده است.
مرکانت در مقاله و پایاننامهاش که با گرنت «مرکز آرشیو بنیاد راکفلر» انجام شده، تقریباً به تمام آرشیوهای مهم مربوطه از آرشیو دانشگاه پرینستون و استنفورد گرفته تا آرشیو سازمان ملل و بنیاد راکفلر(Rockefeller Foundation) دسترسی داشته است. وی آغاز پروژه تحدید نسل جهانی از آمریکا را مربوط به جلسهای میداند که راکفلر سوم، بهار 1952 میلادی در باغ شخصی خود و پشت درهای بسته برگزار کرد. در این جلسه که چند شبانهروز به طول انجامید پایه تأسیس شورای جمعیت آمریکا (Population Council) گذارده شد و قرار شد که این شورا به اموری از قبیل توسعه فناوریهای ساده ضدبارداری بپردازد و تحقیقاتی را انجام دهد تا بفهمد چگونه میتوان در جوامع کشاورزی نسبت به کنترل موالید، اقبال عمومی ایجاد کرد.
در همین راستا بود که شورا به تولید انبوه وسیله داخل رحمی (IUD) روی آورد. دانشمندان مرتبط با شورای جمعیت که به ابعاد سیاسی و امنیتی موضوع جمعیت واقف بودند، توصیفات جالبی در مورد «آی.یو.دی» دارند: "ابزاری برای مدرنیزاسیون!"، "راهکار مهار بینالمللی کمونیسم!" و "راهحلی فناورانه برای چالشهای ژئوپلیتیک در دوره بعد از جنگ!" (a technological solution to the geopolitical challenges of the postwar period) "فرانک نوتشتین" مدیر سابق موسسه تحقیقات جمعیت دانشگاه پرینستون و رئیس سابق شورای جمعیت که در جلسه مزبور حاضر بوده، پرده از دلیل نگرانی غربیها برداشته و میگوید: «باید برای جلوگیری از رشد جمعیت کشورهای جنوب، برنامه ریزی شود وگرنه پیشرفت اقتصادی در این مناطق موجب خواهد شد، ابرقدرتهای کنونی در آینده به اقلیتهایی تبدیل شوند که روز به روز وزن کم میکنند و در نتیجه سهمشان از ثروت جهان کاسته شود و امکان کنترل جهان را از دست بدهند.
سیاست ملی ما در قبال کشورهای عقبمانده باید در پرتو این حقیقت تعریف شود. شورای جمعیت البته کارهای مهمتری هم داشت؛ مانند «تولید محتوای شبه علمی و سفارشی در جهت پروژه جهانی تحدید نسل». بهعنوان یک نمونه جالب، "امیلی مرکانت" میگوید: «عموماً بهنظر میرسد این گزاره که «رشد جمعیت مانع توسعه اقتصادی است» نخستین بار در مطالعه «کل» و «هوور» (1958,Coale and Hoover) مطرح شده باشد؛ مطالعهای که توسط بانک جهانی و شورای جمعیت تأمین مالی شده بود!»
همچنین شورای جمعیت با کمک بنیاد فورد، دانشجویان زیادی را از کشورهای دارای باروری بالا، جذب کرد، آموزش داد و به کشورهای خود بازگرداند تا در آنجا بهعنوان مدیران تنظیم خانواده، کنترل جمعیت را به پیش ببرند. جالب آنکه تمام طراحان و راهبران اصلی پروژه تحدید نسل در ایران، چه قبل و چه بعد از انقلاب، تحصیل کردههای آمریکا بودهاند.
سال 1337 سرآغاز برنامههای تنظیم خانواده در ایران
آغاز برنامههای تنظیم خانواده در ایران سال 1337 (1958) را میتوان سرآغاز برنامههای تنظیم خانواده در ایران دانست. در این سال «ستّاره فرمانفرمائیان» شاهزاده قجر که در آمریکا مددکاری اجتماعی خوانده بود و سالها کارشناس رسمی سازمان ملل بود، از آمریکا به ایران بازگشت و با تأسیس آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی، زمینه تربیت نیروی انسانی برای اجرای برنامههایی مانند تنظیم خانواده را ایجاد کرد.
وی "انجمن بهداشت و تنظیم خانواده ایران" را تأسیس کرد که بلافاصله به عضویت فدراسیون بینالمللی تنظیم خانواده (IPPF) درآمد. وی در دوران حضور در ایران و پس از آن سعی کرد که چهرهای ملی، وطنپرست و خیرخواه محرومان از خود نشان دهد. در حالی که اسناد متعددی نشان میدهد که او گماشته آمریکاییها در موضوع کنترل جمعیت ایران بود و ذیل شورای جمعیت آمریکا و به نفع همان آمریکاییهایی کار میکرد که علیه مردم ایران و پسر عمهاش محمد مصدق، کودتا کرده بودند.
وی هزینه فعالیتهایش را از آمریکا میگرفت و طبق سند افشا شده ویکی لیکس، حتی برای اینکه به نمایندگی از ایران در کنفرانس بینالمللی جمعیت شرکت کند، پول بلیت پرواز خود به مانیل را از سفارت آمریکا گرفته است. دانشگاه هاروارد، این فرد به اصطلاح وطنپرست را به پاس خدماتش به آمریکا، در لیست «زنان تأثیرگذار تاریخ آمریکا» قرار داد! به جز فرمانفرمائیان، دو نفر دیگر نیز مهمترین نقش را در اجرای پروژه تحدید نسل ایرانیان داشتند.
نخستین نفوذیها در حوزه کنترل جمعیت در ایران چه کسانی بودند؟
یکی دکتر «امیرمنصور سرداری» و دیگری دکتر «شاپور راسخ» بود. سرداری، فراماسون و عضو رسمی لژهای «روشنایی» و «جویندگان کمال سقراط» بود. او بهایی بود و به شبکههای اسرائیلی داخل ایران کمک مالی میکرد. ساواک در گزارش مورخ 1352/12/18 پیرامون سرداری آورده است: «نامبرده پسرخاله آقای هویدا نخستوزیر است. فردی خوشگذران، خودخواه، بددهن و تندخو که از نظر صحت عمل و درستی مورد اعتماد نیست؛ کما اینکه در سال 1348 رقمی معادل 60 هزار دلار از طریق شورای جمعیتی آمریکا جهت اجرای برنامه بهداشت و تنظیم خانواده به ایران حواله شده است اما این اعتبار بهحساب شخصی امیرمنصور سرداری منظور شده است.
گفته میشود دکتر "جرالد زاتوشنی" که نماینده شورای جمعیتی آمریکا در ایران است، در این جریان با دکتر سرداری همکاری میکند. البته این گزارش و گزارش دیگری که در آن ذکر شده بود: «عیاشی وی زبانزد خاص و عام است» نهایتاً راه به جایی نبرد و سرداری که در آمریکا تحصیل کرده بود، در سال 1355 معاون امور جمعیتی و تنظیم خانواده وزارت بهداری و بهزیستی شد و رئیس وقت ساواک هم به او تبریک گفت!
شاپور راسخ نیز که از پایهگذاران برنامه تحدید نسل در ایران به شمار میآید، یک بهایی متعصب بود و در تمام پرسشنامههای اداری، خود را علناً بهایی معرفی میکرد. وی سه سال رئیس مرکز آمار ایران بود و از خرداد 1352 معاون امور نظارت و هماهنگی سازمان برنامه شد. وی در سرشماری سال 1355 که تحت نظارتش انجام شد، سعی کرد که به هر طریق آمار بهاییان را چند برابر جلوه دهد و بهاییت را به عنوان بزرگترین اقلیت دینی ایران مطرح نموده و از شاه و دولت، رسمیت قانونی دریافت کند. راسخ نیز مانند سرداری از ماسونهای نشاندار بود.
گزارش شاه به رئیسجمهور وقت آمریکا درباره برنامه کنترل موالید ایران
ورود این افراد و مانند آنها در موضوع جمعیت، شاخ و برگ شجره خبیثهای را نشان میدهد که ریشهاش در آمریکا بود. تحدید نسل ایرانیان آنقدر برای آمریکاییها اهمیت داشت که شخص رئیسجمهور آمریکا آن را از شاه پیگیری میکرد؛ چنانکه شاه در ملاقات سال 1351 خود با "جرالد فورد" رئیسجمهور وقت آمریکا و "کیسینجر" در کاخ سفید از برنامه کنترل موالید ایران گزارش میدهد.
همچنین در اسفند 1353 که دکتر "هوشنگ انصاری" وزیر وقت اقتصاد ایران در کاخ سفید با فورد و کیسینجر جلسه دارد، فورد بلافاصله پس از خوشآمدگویی به هیئت ایرانی، از موضوع جمعیت میپرسد. انصاری نیز در پاسخ میگوید: «رشد جمعیت ایران سالانه حدود سه درصد است؛ اما ما یک برنامهریزی داریم و امیدواریم که آن را کاهش دهیم.»
هنوز انقلاب پیروز نشده است که خانم "جرجی گایر" خبرنگار روزنامه لس آنجلس تایمز در نوفل لوشاتو به سراغ حضرت امام(ره) میرود و از ایشان میپرسد که نظر حضرتعالی در مورد کنترل موالید و تحصیل زنان و مردان در دانشگاه بهصورت مختلط چیست؟! بله، شانزدهم آذر 57 است، هنوز انقلاب پیروز نشده و به قول معروف نه به دار است و نه به بار؛ اما آمریکاییها نگران برنامه تحدید نسل ایرانیان هستند!
بعد از پیروزی انقلاب و در ابتدای پاییز 1358 نیز دکتر "کاظم سامی" وزیر بهداری دولت موقت، نامهای بلند بالا خطاب به حضرت امام(ره) مینویسد و در آن درخواست میکند که ایشان جواز از سرگیری برنامه تنظیم خانواده را صادر نمایند. اما موضع امام(ره) در اردیبهشت 58 و صرفا سه ماه پس از پیروزی انقلاب بیان شده بود.
نظر حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنهای پیرامون ازسرگیری برنامه تنظیم خانواده
امام فرمودند: «مملکت ایران 35 میلیون، حالا میگویند جمعیت دارد. وسعتش آنقدر است که برای 150 میلیون تا 200 میلیون جمعیت کافی است یعنی اگر 200 میلیون جمعیت داشته باشد، در ایران با رفاه زندگی میکنند» چرا این همه عجله؟ اما گروهی در دولتهای دهه شصت، با وجود آگاهی از موضع حضرت امام(ره) به شدت پیگیر کنترل جمعیت بودند، بهگونهای که حتی میخواستند سرشماری را که باید 10 سال یکبار صورت بگیرد، پیش از موعد و به جای سال 1365، در سال 1363 برگزار کنند.
شوق این افراد برای ازسرگیری برنامه تحدید نسل به اندازهای بود که نهایتاً نیز طاقت نیاوردند و پیش از انجام سرشماری سال 1365، کنترل جمعیت را بیسروصدا و مخفیانه در روستاهای کشور آغاز کردند. این جریان پس از رحلت حضرت امام(ره) نیز به فعالیت خود ادامه داد هر چند رهبر معظم انقلاب موضع خود را صرفاً پس از گذشت یک ماه از آغاز زعامت خود و مورخ 1368/4/18 بیان کرده بودند که: "ما اگر دو برابر امروز هم جمعیت داشته باشیم، باز هم میتوانیم بدون کمترین نیازی به کشورهای دیگر، خود را به بهترین وجه اداره کنیم."
پیگیری برنامه کنترل جمعیت توسط دولت سازندگی!
دولت سازندگی و تصویب قانون کنترل جمعیت دولت وقت به شدت پیگیر کنترل جمعیت بود و آن را در برنامه نخست توسعه جای داد. پس از آن هم لایحهای تهیه کرد و به مجلس فرستاد که در سال 1372 تصویب و تبدیل به قانون تنظیم خانواده و جمعیت شد. در سال 1373 نیز هیئتی از طرف دولت وقت به کنفرانس بینالمللی جمعیت و توسعه قاهره رفتند و در آنجا تعهد دادند که رشد جمعیت کشور را به صفر برسانند! اسنادی که بعدها درز کرد نشان میداد که پیگیری تحدید نسل در دولتهای موسوم به سازندگی در هماهنگی کامل با بانک جهانی بوده و برای نمونه، اساساً تشکیل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت (دفتر جمعیت و تنظیم خانواده سابق) ناشی از توافق دولت و بانک جهانی برای دریافت وام بوده است.
همین دفتر در وزارت بهداشت، متولی پیشبرد عموم برنامههای تحدید نسل در دولت شد و در طول این سالیان، شاخهای تنومند از آن شجره خبیثهای بوده است که ذکرش رفت. نخستین مدیرکل دفتر سلامت جمعیت وزارت بهداشت، دکتر «صمد اسدپور» بود. فردی که اکنون یک ضدانقلاب تابلودار و مرید رضا پهلوی است و در کانادا زندگی میکند. حقیقتاً مشخص نیست که این فرد چگونه توانسته با وجود سختگیریهای ابتدای انقلاب، به آن جایگاه در وزارت بهداشت برسد؟ ممکن است برخی افراد نامطلع، در ارتباط شبکه تحدید نسل پیش و پس از انقلاب تشکیک کنند.
مرور بخش ذیل از مقاله دکتر "مهدی امانی" که پدر جمعیتشناسی ایران خوانده میشود، برای رفع این تردید کفایت میکند: فکر تنظیم خانواده از سالهای قبل از 1340 به وسیله خانم ستّاره فرمانفرمائیان و دکتر موتمنی و سایرین بهوجود آمد و ... رفته رفته با آمادگی اجتماعی در مقابل این برنامه رسماً در سال 1347 سازمان تنظیم خانواده در وزارت بهداری به مدیریت مرحوم دکتر سرداری تاسیس شد و کار خود را در سراسر کشور آغاز کرد.
برنامههای سازمان مزبور را متخصصینی چون دکتر متین، دکتر محیط و سایرین، با دلسوزی و صلاحیت تام مدیر اصلی آن (مرحوم دکتر سرداری) اجرا و نظارت میکردند. مدت قریب به 10 سال این برنامه با موفقیت و تأثیر قابل توجهی ادامه داشت که هم اکنون نیز فکر و عمل در زمینه کنترل جمعیت و تنظیم خانواده در ایران، دنباله طبیعی همان 10 سال است.
همچنین تقریباً سه سال قبل بود که بنیاد چالشهای جهانی سوئد گزارشی با عنوان "معجزه ایرانی؛ مؤثرترین برنامه کنترل جمعیت تاریخ" منتشر کرد و در آن نوشت: «در سمینار جمعیت و توسعه در مشهد (در سال1367 که نقطه عطف آغاز مجدد برنامه تحدید نسل در ایران به شمار میآید) جمعیتشناسان و دیگر کارشناسان که چندین نفر از آنها در دانشگاههای غربی در موضوع «کنترل جمعیت» در دهه 1970 آموزش دیده بودند، گرد هم آمدند و بهطور جدی خواستار اجرای سیاست کنترل جمعیت ملی با هدف کاهش باروری شدند».
به هر حال برنامه تحدید نسل ایرانیان در تضاد با منافع ملی، ادامه یافت. در سال 1379، مطالعات یک جمعیتشناس ایرانی به نام «ع.ش»، نشان داد که سطح باروری در ایران با سرعتی بینظیر کاهش یافته و به حد جانشینی (2.1 فرزند به ازای هر زن در سن بارداری) رسیده است. «ع.ش» از استرالیا روانه آمریکا شد تا نتیجه مطالعه را به «رونالد فریدمن» برساند. فریدمن کسی است که گروه مطالعات جمعیتی دانشگاه میشیگان را با حمایت بنیاد فورد تاسیس کرد.
«ع.ش» در نخستین نامهنگاری خود با این دانشمند یهودی که سابقه کار با بنیاد راکفلر را نیز داشت، تأکید کرد که میتواند بر سیاستسازان موضوع جمعیت در ایران اثر بگذارد! از سکوت تا اعتراض؟ در شرایطی که هزینه پروژههای تحقیقاتی و حتی مبلمان و رایانه انجمن جمعیت شناسی ایران را صندوق جمعیت سازمان ملل میداد، طبیعی بود که صدای هشداری از جمعیتشناسان ایرانی شنیده نشود و کنترل جمعیت حتی پس از رسیدن نرخ باروری به حد جانشینی نیز ادامه یابد.
"ملکافضلی" معمار اصلی پروژه تحدید نسل پس از انقلاب
زمان گذشت تا اینکه در سال 1389، رئیسجمهور وقت با ادامه سیاست تحدید نسل مخالفت کرد. شبکه تحدید نسل بلافاصله به میدان آمد. یکی در مجلس نطق کرد و علیه این صحبت دکتر احمدینژاد مصاحبه کرد و یکی مثل دکتر «حسین ملک افضلی» که به قول روزنامه واشنگتنپست، معمار اصلی پروژه تحدید نسل پس از انقلاب است، با صندوق جمعیت سازمان ملل مصاحبه کرد و گفت: «متأسفانه این روزها برخی از شخصیتهای موثر محلی (رئیسجمهور)، توقف برنامه کنترل جمعیت را مطرح کردهاند بنابراین بهنظر میرسد، ضرورت آگاه کردن سیاستگذاران برای حفظ «تعهد سیاسی» مانند گذشته وجود دارد.
اگر ما میخواهیم موضوع جمعیت را همینگونه که هست حفظ کنیم به گسترش جدیتر تنظیم خانواده در موضوع کنترل جمعیت و مباحث ایدز و بیماریهای مقاربتی نیاز داریم بنابراین ما به کار مصرانه بر روی "تعهد سیاسی" نیاز داریم، (مقصود تعهدات کنفرانس جمعیت و توسعه و توسعه هزاره است) زیرا با تغییرات قدرت، ارائه اطلاعات کافی به سیاستگذاران الزامی است.»
تحرکات مشکوک ملک افضلی که تحصیل کرده و تبعه آمریکا و رئیس انجمن تنظیم خانواده پس از انقلاب و از اعضای هیئت ایرانی شرکتکننده در کنفرانس جمعیت و توسعه قاهره است، اینچنین به راهنمایی یک نهاد بینالمللی با ماهیت کاملاً ضدجمعیتی میپردازد؛ صندوق جمعیت که در سال 1969 و بنا به توصیه کمیته انجمن سازمان ملل به ریاست راکفلر، تأسیس شده بود.
نقش و اثرگذاری صندوق جمعیت در پروژههای ضد جمعیتی در ایران
صندوق جمعیت در این سالها به توصیههای ملک افضلی عمل کرده است، به عنوان نمونه میتوان به طرحی با عنوان «حمایت از وزارت بهداشت برای یافتن فعال موارد «اچ.آی.وی» در افراد با رفتارهای پرخطر» با حمایت مالی 29500 دلاری سفارت استرالیا یا پرداخت هزینه 30 دستگاه اتوبوس مربوط به کمپین پیشگیری از «اچ. آی.وی» توسط صندوق جمعیت در سال 1395 اشاره کرد، اما مگر سازمان ملل یک آژانس ویژه به نام دفتر برنامه مشترک ایدز (UNAIDS) ندارد تا به این موضوع بپردازد؟ صندوق جمعیت چه ربطی به این موضوع داشته است؟
ورود سازمان اطلاعات سپاه به اقدامات ضد جمعیتی شبکه تحدید نسل در ایران
ورود اطلاعات سپاه به اقدامات ضد جمعیتی عملکرد مخرب شبکه تحدید نسل در تمام این سالها ادامه پیدا میکند تا اینکه برخی از اقدامات «ع.ش» و همکارش خانم «م.ح» تحت رصد سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار میگیرد.
با پیشرفت تحقیقات، زوایای عجیبی از تلاش این دو نفر برای نفوذ در مسئولان کشور ملاحظه میشود؛ بهعنوان نمونه این دو متهم در سال 1392 به همراه دکتر «پیتر مک دونالد» (جمعیتشناس مطرح استرالیایی که سابقه امنیتی دارد) به ایران میآیند و در برنامهای مفصل، نهایت سعی خود را برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیران کشوری مسئله جمعیت به کار میگیرند.
«ع.ش» در این برهه که تهیه و تدوین قانون در مجلس پیگیری میشد، به بالاترین سطوح مسئولان کشوری (رئیسجمهور، رئیس مجلس، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و ...) نامه زده و در مرکز پژوهشهای مجلس نیز حاضر میشود و برای انحراف سیاست جدید جمعیتی و به تاخیر انداختن اجرای آن تلاش میکند!
پروژه "مأموریت تهران" چه هدفی را در ایران دنبال میکرده است؟
هزینه این سفر را صندوق جمعیت سازمان ملل میدهد و نام فایلی که بعدها در لپ تاپ متهم پیدا میشود و در آن به گزارش این سفر اشاره شده، «مأموریت تهران» (Tehran Mission) است! این کار در مقاطع بعدی نیز پیگیری میشود چنانکه در سال 97 «ط.س» - نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی- به «ع.ش» اطلاع میدهد که توانسته «طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده» را از دستور کار مجلس خارج کند! نفوذی پردامنه برای ضربه جمعیتی البته دامنه نفوذ متهمین بسیار بیشتر از موارد فوق بود.
برخی از جایگاهها و دستگاههای دیگری که طی این سالها تحت نفوذ و ادراکسازی این دو قرار گرفتهاند، به قرار ذیل است: شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت بهداشت، معاونت امور زنان و خانواده، سازمان برنامه و بودجه، وزارت علوم، وزارت کار، وزارت جهاد کشاورزی، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، مرکز آمار، فرهنگستان علوم پزشکی، دانشگاه تهران، انجمن جمعیت شناسی ایران، دانشکده مطالعات جهان و موسسه تحقیقات سلامت.
«ع.ش» در نامه درخواست خود برای دریافت تابعیت استرالیا (فوریه و ژولای 2014) در مورد آنکه وجودش تاکنون چه فایدهای برای استرالیا داشته، به جمعآوری و انتقال دادههای دست اول و ویژه (first hand data) از ایران اشاره کرده بود.
وی همچنین دادههای مربوط به جمعیت میلیونی مهاجران افغانستانی را در سطح فرد! در اختیار بیگانگان قرار داده بود؛ دادههایی محرمانه که معمولاً در اختیار محققین قرار نمیگیرد. وی در نامه درخواست خود برای دریافت این دادهها، به رئیس وقت مرکز آمار تعهد داده بود که اصل محرمانگی را رعایت کند و آنها را در اختیار فرد یا سازمان دیگری قرار ندهد!
«م.ح» نیز در سال 97 و در حال انتقال دادههای مطالعه شاخصهای سلامت و جمعیت (DHS) ایران به خارج از کشور، در فرودگاه امام خمینی تهران دستگیر شده بود.
جالب است بدانید پرواز برگشت وی از قطر به استرالیا 35 میلیون تومان قیمت داشت، در حالی که مبلغ قرارداد کل تیم او برای مطالعه بر روی این دادهها تنها 30 میلیون تومان بوده است! آیا «م.ح» برای دستیابی به این 30 میلیون تومان، بیش از 70 میلیون تومان هزینه بلیط هواپیما داده و از استرالیا روانه ایران شده بود؟! تلاش برای قانونی کردن سقط جنایی در ایران متهمین همچنین پروژههایی را به منظور قانونی کردن سقط جنین جنایی در ایران به انجام رسانده بودند.
نقشه شبکههای بیگانه برای قانونی شدن سقط جنین جنایی در ایران
در خلاصه یکی از این تحقیقات که «ع.ش» در کنفرانس «اتحادیه بینالمللی مطالعات علمی جمعیت» در بوسان کره جنوبی ارائه کرده، رسماً احکام اسلامی مورد تخطئه قرار گرفته است: «حقوق زنان ایرانی به وسیله فرهنگ قدیمی پیچیده شده در مباحث قانون اسلامی، محدود شده است!» البته «ع.ش» پیش از اینکه این تحقیقات را با دلارهای کثیف سازمان بهداشت جهانی، بنیاد فورد وتراست انگلیسی ولکام انجام دهد و طبق متن قرارداد بخواهد سیاستسازان (رهبران مذهبی و عناصر دولت و مجلس) را متقاعد کند، برای قانونی شدن سقط جنین جنایی در ایران نقشه راه طراحی کرده بود.
وی در نامه خرداد 1380 خود خطاب به دکتر "امیرهوشنگ مهریار" از طراحان پروژه تحدید نسل پس از انقلاب که در سال 1355 به مدت یک سال در سوییس دوره «بهداشت باروری و تنظیم خانواده سازمان جهانی بهداشت» را گذرانده بود نوشته بود: «چنانچه بر مبنای قطعنامه کنفرانس جمعیت و توسعه در قاهره، تعریف بهداشت را به بهداشت روحی و روانی تعمیم دهیم و جوانب مختلف سلامت مادر و کودک مدنظر باشد، احتمالاً با آگاهیبخشی پزشکان، روانشناسان و متخصصین بهداشتی در مورد اثرات منفی فرزندان ناخواسته بر سلامت جسمی و روحی و روانی مادران و فرزندان و نیز با متقاعد نمودن علمای مذهبی از نظر علمی، میتوان حمایت آنها را نسبت به تجویز سقط جنین در موارد خاص جلب کرد. همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، ارائه خدمات موثر تنظیم خانواده از جمله سقط جنین برای خانوادهها لازم و مفید است!»
«ع.ش» علاوه بر اینها، از دولت آمریکا (موسسه ملی سلامت) گرنت تحقیقاتی گرفته بود. با بنیاد راکفلر مرتبط بود، با مسئولان بلندپایه شورای جمعیتی آمریکا مراوده داشت و با این شورا همکاری میکرد. وی همچنین در تهیه گزارش براندازانه بنیاد کارنگی (Carnegie Corporation) در مورد ایران همکاری کرده بود. متهمین، آگاهانه پروژه آژانس توسعه بینالملل آمریکا (USAID) را انجام داده بودند و با کارشناس ارشد این آژانس همکاری داشتند.
تحقیقات صورت گرفته ارتباط و همکاری این دو نفر با 8 مورد از لیست 62 موردی وزارت اطلاعات را اثبات کرد؛ لیستی که در دیماه 1388 توسط معاون خارجی وزارت اطلاعات منتشر و عنوان شده بود که هرگونه ارتباط افراد حقیقی و حقوقی با این موسسات و بنیادهای برانداز ممنوع است. رسیدگی قضایی قاطع، تبرئه مبهم! نتیجه پرونده چند صد صفحهای با این ویژگیها مشخص بود.
سرنوشت متهمان پروژههای ضدجمعیتی و امنیتی در ایران چه شد؟
متهمین ردیف اول و دوم به اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، در دادگاه انقلاب به 10 سال و 5 سال حبس، ارائه خدمات عمومی و ضبط بیش از 2 میلیون دلار محکوم شدند. این حکم با توجه به اعتراض متهمین به رای صادره، در دادگاه تجدیدنظر مورد رسیدگی مجدد قرار گرفت، حکم صادره قطعی شد و نهایتا به اجرای احکام دادسرا ارجاع شد.
در این مرحله، پرونده ناگاه و در اتفاقی نادر وارد فرایند اعاده دادرسی شد و احکام صادره که حاصل دو سال کار چهار مقام قضایی بود، در روالی عجیب که بهتر است بیان نشود، نقض شد!
این بار پرونده برای تجدیدنظر به شعبهای غیرامنیتی ارجاع شد که نهایتاً حکم به تبرئه متهمانی داد که حقیقتاً برای خیانت به کشورشان از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بودند. «ع.ش»، یعنی همان فردی که در نامه مورخ دهم ژولای 2012 خود برای درخواست تابعیت استرالیا، با افتخار عنوان کرده بود که سابقاً شخص کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه جنایتکار آمریکا مشکل ویزای آمریکایش را حل کرده است با پیگیری اعضای شبکه تحدید نسل، از انبوه اتهامات خود تبرئه شد اما زندانی شدن یا نشدن فردی که به قول معروف سوخته است، چه اهمیتی دارد؟
نخست اینکه این فرد اکنون در یکی از بهترین دانشگاههای کشور مشغول تدریس است و نیروی انسانی آینده کشور زیر دست چنین فردی تربیت خواهد شد!!
موضوعی که خطراتش اظهر من الشمس است و آیندهای را ترسیم میکند که دهها «ع.ش» مشغول تضعیف مولفههای قدرت کشورند. از سوی دیگر این تبرئه، دورنمای خوبی را از وضعیت دستگاه قضای کشور نشان نمیدهد. مسئولان مربوطه در قوه قضائیه باید بدانند که موضوع جمعیت، یک موضوع استراتژیک و مسئله امنیت مردم این کشور است. این موضوع محل خوبی برای سفارشپذیری و مسامحه نیست.
وقتی که برژینسکی در مصاحبه معروفش با "وال استریت ژورنال" میگوید: «از فکر کردن به حمله پیشدستانه علیه تاسیسات هستهای ایران اجتناب کنید و گفتوگوها با تهران را حفظ کنید، بالاتر از همه بازی طولانیمدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست!» مقصودش این است که جنگ را به بعد از سالخوردگی شدید جمعیت ایران موکول کنید.
حال تسامح در قبال کسانی که نهایت سعیشان را کردهاند تا پیری جمعیت را به سرنوشت محتوم ایران تبدیل کنند؛ چه معنایی دارد؟ آیا رواست که نسلهای آینده زیر چکمه دشمنان، تاوان رابطهبازی ما را بدهند؟ آیا تبرئه این دو متهم، اعضای داخلی و خارجی این شبکه را در ادامه مسیر خیانتبارشان جریتر نمیکند؟ آیا شبکهای که تصویب قانون جمعیت را 8 سال به تعویق انداخت، اجازه اجرای «قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت» را خواهد داد؟ آیا مسئولان دستگاه قضا مطلع هستند که این اشتباهها، سبب یأس و سرخوردگی قضاتی میشود که از فشارها متأثر نشدهاند و متعهدانه حکم دادهاند؟ آیا نادیده گرفتن ممنوعیت ارتباط با لیست بنیادهای برانداز که توسط وزارت اطلاعات بیان شده است، راه را برای تخلف دیگران باز نمیکند؟ در همکاری با دشمن سوءنیت نداشتیم!
متهمین البته گفتهاند که در ارتباط با نهادها و بنیادهای برانداز سوءنیت نداشتهاند! خب اگر میتوان با حسن نیت به سراغ بنیادهای برانداز رفت، با آنها همکاری کرد و از آنها دلار گرفت، چرا نباید عموم مردم از این امکان باخبر باشند و از این طریق برای کشور ارزآوری کنند؟!
بنابر برخی مصالح، حرفهای بسیاری ناگفته ماند، اما امید است که همین مختصر سبب شود که مسئولان محترم قوه قضائیه، به موضوع جمعیت به نحوی شایسته اهمیت دهند و پرونده مزبور را نیز، مجدد و در یک دادگاه تخصصی به جریان بیندازند.
انتهای پیام/